سلام
ثبت نام
حساب کاربری
0
0

خانه / وبلاگ / 6 اصطلاح کاربردی با کلمه eye

مهر 23, 1403

خوشحالم داری این مینی بلاگ رو میخونی چون نشون میده یه زبان آموز مشتاق و پیگیر هستی.

میدونی که چشم فقط برای دیدن نیست؟ این کلمه در زبان انگلیسی جایگاه خاصی داره چون اصطلاحات زیادی با کلمه «چشم» در زبان انگلیسی وجود داره که کمک میکنه منظورمون رو دقیق تر و حتی جذاب تر بیان کنیم. پس بریم چند تا اصطلاح کاربردی با این کلمه یاد بگیریم.

 فقط یادت باشه که لازم نیست همه این اصطلاحات رو به زور توی مکالمات روزمره جا بدی. میتونی چند تا از جذاب ترینهاش رو انتخاب کنی و اونها رو با جون و دل یاد بگیری. یادت باشه کیفیت مهم تر از کمیته. بزن بریم.

1. In the blink of an eye 

در یک چشم بهم زدن

Blinkیعنی پلک زدن

In the blink of an eye  یعنی در یک چشم بهم زدن

For example: 

She finished her work in the blink of an eye and went home.

او کارش رو در یک چشم بهم زدن تمام کرد و زود رفت خونه.

2. To keep an eye on something

چشم از چیزی بر نداشتن

For example: 

Can you keep an eye on the kids while I run to the store?

میتونی حواست به بچه ها باشه تا من یه سر به فروشگاه بزنم؟

I’ll keep an eye on your luggage while you go get something to eat.

من حواسم به چمدونت هست تا تو بری یه چیزی بخوری.

3. Eye-opener

چشم و گوش باز کن، تجربه ای که باعث شگفتی یا آگاهی میشود.

For example:

The documentary was a real eye-opener about the impact of climate change.

آن مستند درباره تاثیر تغییرات اقلیمی برای من چشم و گوش باز کن بود.

4. To catch someone’s eye

چشم کسی را گرفتن، توجه کسی را جلب کردن

For example: 

The painting really caught my eye when I walked into the gallery.

آن نقاشی واقعا وقتی وارد گالری شدم، چشمم رو گرفت.

The red dress she wore really caught everyone’s eye at the ceremony.

لباس قرمزی که پوشیده بود، واقعا توجه همه رو تو مهمونی به خودش جلب کرد.

5.  The apple of someone’s eye

نور چشمی کسی بودن

For example:

Her grandson is the apple of her eye.

نوه اش نور چشمیش است.

Ever since their daughter was born, she has been the apple of their eye.

از وقتی دخترشون به دنیا اومده، نور چشمشون شده.

6. To have an eye for something

درک خوبی از چیزی داشتن، سلیقه خوبی در چیزی داشتن

For example:

She has an eye for fashion.

او درک خوبی از مد داره.

She has an eye for art and can easily identify valuable pieces.

او درک خوبی از هنر داره و میتونه به راحتی آثار با ارزش رو شناسایی کنه.

نوشته امروز رو دوست داشتی؟ با دوستات حتما به اشتراک بذار چونکه

Sharing is caring!

نوشته شده توسط سارا قهرمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پشـتیـبـانی
در صورت داشتن سوال درباره خرید محصول و یا دانلود دوره های آموزشی، به
شماره زیر در واتساپ پیام دهید.